پارت ¹ "حرکت ناگهانی"
تو خیابان سمت مدرسه قدم برمیداشتم سرم پایین بود که با صدای آژیر ماشین های ویژه ی پلیس که به سمت جنگل میزفتن سرم رو بالا گرفتم . درسته سمت عمارت اون مافیای ترسناک میرن . هیچکس نمیدونه میتونن چه بلایی سر ادم بیارن. اون صحنه رو که دیدم سریع سمت مدرسه قدم برداشتم . همین که به مدرسه رسیدم بچه ها رو دیدم که با جیغ و داد و گر° یه از مدرسه فر° ار میکردن .
دوستم رو گیر اوردمو دیدم که داره گریه میکنه
ا.ت : هانا... هاناااااا... زود بگو چیشده دیگه چرا دارین فرار میکنین
هانا : ههه.....هههه..... نمیدونم .... یهو صدای بمب اومد و اژیر خطر به صدا در اومد ....... بعدش اومدیم بیرونننن
ا.ت : اشکال نداره زود باش ییا بریم خونه اونجا امن ترهه
«» «»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»
کلی از مدرسه فاصله گرفتیم و گفتیم به بادیگاردم گفتم که ییاد دنبالمون خیلی ازش چیزی نمیخوام ولی واقعا ترسیده بودم.
«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»
رسیدیم خونه . به هانا گفتم یکی از لباس های منو برداره و استراحت کنه. خودمم مشغوله غذا شدم
داشتم بیبیمپاپ درست میکردم که یه شماره عجیب افتاد رو مبایلم
Jm23178nl
هر کاری میکردم که قطعش کنم ولی نمیشد تهش تصمیم گرفتم که جواب بدم
ا.ت : الو
...: سلام خانم کوچولو
با ترس و جدیت گفتم
ا.ت : بفرمایید
....: ببین کوچولو زود به این ادرسی که میگم بیا
ا.ت : من نمیدونم شما کی هستین و از من چی میخواین و این شماره عجیبتون هم کاره بد تر میکنه اگه دوریین مخفیه خیلی چیز مزخرفیه
.....: بین من وقت اینو ندارم که با بچه دبیرستانی هایی مثل تو در بیوفتم
ا.ت : چی میخوای
....: ببین..........
اسلاید ها
2: ا.ت
3: هانا
4: ای غریب اشنا
5: داداش گل ا.ت
6: مامان همون غریب اشنا
7: مامان گل ا.ت
8: خواهر ای غریب اشنا « من همینجوری عکس ایو رو گذاشتم »
9: یونیفرم
10: وقتی ا.ت ماشین پلیس هارو دید
حمایتتتتتت کنیدددددددددد کلی وقت گذاشتم بخداااا
خدا لایک کنندگان را دوست دارد راستی اگه کاری دارید اسمم نگاره ۱۳ ساله از ساری🙄🙄
دوستم رو گیر اوردمو دیدم که داره گریه میکنه
ا.ت : هانا... هاناااااا... زود بگو چیشده دیگه چرا دارین فرار میکنین
هانا : ههه.....هههه..... نمیدونم .... یهو صدای بمب اومد و اژیر خطر به صدا در اومد ....... بعدش اومدیم بیرونننن
ا.ت : اشکال نداره زود باش ییا بریم خونه اونجا امن ترهه
«» «»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»
کلی از مدرسه فاصله گرفتیم و گفتیم به بادیگاردم گفتم که ییاد دنبالمون خیلی ازش چیزی نمیخوام ولی واقعا ترسیده بودم.
«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»
رسیدیم خونه . به هانا گفتم یکی از لباس های منو برداره و استراحت کنه. خودمم مشغوله غذا شدم
داشتم بیبیمپاپ درست میکردم که یه شماره عجیب افتاد رو مبایلم
Jm23178nl
هر کاری میکردم که قطعش کنم ولی نمیشد تهش تصمیم گرفتم که جواب بدم
ا.ت : الو
...: سلام خانم کوچولو
با ترس و جدیت گفتم
ا.ت : بفرمایید
....: ببین کوچولو زود به این ادرسی که میگم بیا
ا.ت : من نمیدونم شما کی هستین و از من چی میخواین و این شماره عجیبتون هم کاره بد تر میکنه اگه دوریین مخفیه خیلی چیز مزخرفیه
.....: بین من وقت اینو ندارم که با بچه دبیرستانی هایی مثل تو در بیوفتم
ا.ت : چی میخوای
....: ببین..........
اسلاید ها
2: ا.ت
3: هانا
4: ای غریب اشنا
5: داداش گل ا.ت
6: مامان همون غریب اشنا
7: مامان گل ا.ت
8: خواهر ای غریب اشنا « من همینجوری عکس ایو رو گذاشتم »
9: یونیفرم
10: وقتی ا.ت ماشین پلیس هارو دید
حمایتتتتتت کنیدددددددددد کلی وقت گذاشتم بخداااا
خدا لایک کنندگان را دوست دارد راستی اگه کاری دارید اسمم نگاره ۱۳ ساله از ساری🙄🙄
- ۳.۸k
- ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط